بهترین ها همه در یک جا
رمان ملت عشق یکی از پرفروشترین کتابهای رمان ترکیه به نوعی بازگویی رابطه میان شمس و مولانا در قالب داستانی امروزی و از زبان یک زن آمریکایی است که به همه روزمرگیها و همسر و کار پشت پا میزند و عازم سفر ترکیه میشود. این کتاب تاکنون بیش از ۵۰۰ بار (۵۵٠،٠٠٠ نسخه) در ترکیه تجدید چاپ شده و توانسته رکورد پرفروشترین کتاب تاریخ ترکیه را نیز به دست آورد. نام این کتاب در ترکی استانبولی Aşk یا همان «عشق» است و در انگلیسی The Forty Rules of Love نام دارد به معنای «چهل قاعدهی عشق» و اشاره به چهل قاعدهای است که در کتاب از زبان شمس تبریزی دربارهی عشق بیان میشوند.
رمان « ملت عشق » اثری عاشقانه و برخوردار از فرمی است که میتوان آن را دو رمان محسوب کرد در قالب یک رمان و دو روایت تو در تو که به صورت موازی روایت میشوند؛ اما در دو زمان مختلف جریان دارند. یکی قرنها پیش در شرق و یکی در زمان حال (2008) و در غرب (آمریکا). بر این پایه اگرچه به ظاهر تفاوتهای بسیار زیاد و اساسی باهم دارند اما از آنجا که بنمایه هردوی آنها عشق و تاثیر آن در زندگی است بی شباهت به هم نیستند.
ملت عشق از یک سو داستان دلدادگی و از دیگر سو داستان رهایی است؛ از یک سو به عشق زمینی میپردازد و از دیگر سو به عشق معنوی و جنبههای عرفانی عشق و زندگی اشاره میکند.
برگزیدهای از کتاب «ملت عشق»
سنگی را اگر به رودخانهای
بیندازی، چندان تاثیری ندارد. سطح آب اندکی میشکافد و کمی موج بر میدارد.
صدای نامحسوس «تاپ» میآید، اما همین صدا هم در هیاهوی آب و موج هایش گم
میشود. همین و بس.
اما اگر همان سنگ را به برکهای بیندازی…
تاثیرش بسیار ماندگارتر و عمیقتر است. همان سنگ کوچک، آبهای راکد را به
تلاطم در میآورد. در جایی که سنگ به سطح آب خورده ابتدا حلقهای پدیدار
میشود؛ حلقه جوانه میدهد، جوانه شکوفه میدهد، باز میشود و باز میشود،
لایه به لایه. سنگی کوچک در چشم به هم زدنی چهها که نمیکند. در تمام سطح
آب پخش میشود و در لحظهای میبینی که همه جا را فرا گرفته. دایرهها
دایرهها را میزایند تا زمانی که آخرین دایره به ساحل بخورد و محو شود
.رودخانه به بینظمی و جوش و خروش آب عادت دارد. دنبال بهانهای برای
خروشیدن میگردد، سریع زندگی میکند، زود به خروش میآید. سنگی را که
انداختهای به درونش میکشد؛ از آنِ خودش میکند، هضمش میکند و بعد هم به
آسانی فراموشش میکند. هر چه باشد بینظمی جزء طبیعتش است؛ حالا یک سنگ
بیشتر یا یکی کمتر.
الیف شافاک رمان نویس بریتانیایی-ترکیه برنده جایزه و پرخواننده ترین نویسنده زن در ترکیه است. او به دو زبان ترکی و انگلیسی می نویسد و هفده کتاب منتشر کرده است که یازده کتاب آن رمان است. آثار او به پنجاه زبان ترجمه شده است. شافاک دارای مدرک دکترای علوم سیاسی است و در دانشگاههای مختلفی در ترکیه، ایالات متحده و بریتانیا تدریس کرده است، از جمله کالج سنت آن، دانشگاه آکسفورد، جایی که او یک دانشجوی افتخاری است. او یکی از اعضای شورای دستور کار جهانی Weforum در اقتصاد خلاق و یکی از اعضای موسس ECFR (شورای روابط خارجی اروپا) است. شافاک که مدافع حقوق زنان، حقوق دگرباشان جنسی و آزادی بیان است، یک سخنران عمومی الهام بخش و دو بار سخنران TED Global است که هر بار مورد تشویق ایستاده قرار می گیرد. شافاک با نشریات بزرگ در سراسر جهان همکاری می کند و به او عنوان Chevalier des Arts et des Lettres اعطا شده است. در سال 2017 او توسط پولیتیکو به عنوان یکی از دوازده نفری که جهان را بهتر میکنند انتخاب شد. او جوایز ادبی متعددی را داوری کرده و ریاست جایزه Wellcome 2019 را بر عهده دارد.
خیلی وقت پیش بود. به دلم
افتاد رمانی بنویسم. ملت عشق. جرئت نکردم بنویسمش. زبانم لال شد، نوک قلمم
کور. کفش آهنی پایم کردم. دنیا را گشتم. آدمهایی شناختم، قصههایی جمع
کردم. چندین بهار از آن زمان گذشته. کفشهای آهنی سوراخ شده؛ من اما هنوز
خامم، هنوز هم در عشق همچو کودکان ناشی...
مولانا خودش را «خاموش»
مینامید؛ یعنی ساکت. هیچ به این موضوع اندیشیدهای که شاعری، آن هم شاعری
که آوازهاش عالمگیر شده، انسانی که کار و بارش، هستیاش، چیستیاش، حتی
هوایی که تنفس میکند چیزی نیست جز کلمهها و امضایش را پای بیش از پنجاه
هزار بیت پرمعنا گذاشته چطور میشود که خودش را «خاموش» بنامد؟
کائنات هم مثل ما قلبی نازنین و قلبش تپشی منظم دارد. سالهاست به هر جا پا
گذاشتهام آن صدا را شنیدهام. هر انسانی را جواهری پنهان و امانت
پروردگار دانستهام و به گفتههایش گوش سپردهام. شنیدن را دوست دارم؛
جملهها و کلمهها و حرفها را... اما چیزی که وادارم کرد این کتاب را
بنویسم سکوت محض بود.
اغلب مفسران مثنوی بر این نکته تأکید میکنند
که این اثرِ جاودان با حرف «ب» شروع شده است. نخستین کلمهاش «بشنو!» است.
یعنی میگویی تصادفی است شاعری که تخلصش «خاموش» بوده ارزشمندترین اثرش را
با «بشنو» شروع میکند؟ راستی، خاموشی را میشود شنید؟
همه بخشهای این رمان نیز با همان حرف بیصدا شروع میشود. نپرس «چرا؟» خواهش میکنم. جوابش را تو پیدا کن و برای خودت نگه دار.
چون در این راهها چنان حقیقتهایی هست که حتی هنگام روایتشان هم باید به مثابه راز بمانند.
ترجمه ماشینی از گودریدز : الیف شافاک، نویسنده تحسینشده ترک، در ادامهی غنایی و پرشور رمان سال 2007 خود، حرامزاده استانبول، دو روایت موازی وسوسهانگیز را باز میکند – یکی معاصر و دیگری در قرن سیزدهم، زمانی که مولانا با مرشد روحانی خود، درویش چرخان روبرو شد. معروف به شمس تبریزی که با هم پیام عشق بیزمان شاعر را تجسم میدهند. الا روبنشتاین چهل ساله است و وقتی به عنوان خواننده برای یک کارگزار ادبی مشغول به کار می شود، ازدواج ناخوشایندی دارد. اولین وظیفه او خواندن و گزارش در مورد کفر شیرین، رمانی است که توسط شخصی به نام عزیز زهرا نوشته شده است. الا مسحور داستان جستجوی شمس برای مولانا و نقش درویش در تبدیل این روحانی موفق اما ناراضی به عارف متعهد، شاعر پرشور و مدافع عشق است. او همچنین با درسها یا قوانین شمس آشنا میشود که بینشی را در مورد فلسفهای کهن مبتنی بر وحدت همه مردم و مذاهب و وجود عشق در تک تک ما ارائه میدهد. با خواندن ادامه، متوجه می شود که داستان مولانا آینه داستان اوست و زهرا - مانند شمس - آمده تا او را آزاد کند.