بهترین ها همه در یک جا
کتاب اتاق، نوشتهی اما داناهیو، یک رمان است که در سال ۲۰۱۰ منتشر شد. داستان از منظر یک پسر پنج ساله، جک، روایت میشود که چندین سال در یک اتاق کوچک همراه با مادرش اسیر شده است.
خلاصهی کتاب:
جک، یک پسر پنج ساله است که در یک اتاق کوچک زندگی میکند. او تنها منبع نورش یک پنجره کوچک است و تنها غذایش، غذاهایی است که مادرش برای او میآورد.
جک، از دنیای بیرون چیزی نمیداند و مادرش به او گفته است که اتاق، کل دنیای آنهاست. او، همچنین، به جک گفته است که پدرش مرده است.
یک روز، جک، متوجه میشود که مادرش باردار است. او، همچنین، متوجه میشود که مادرش قصد دارد او و نوزادش را از اتاق نجات دهد.
با کمک مادرش، جک، موفق میشود از اتاق فرار کند. او، همچنین، موفق میشود مادرش و نوزادش را نجات دهد.
نویسنده:
اما داناهیو، یک نویسنده ایرلندی-کانادایی است. او، نویسندهی چندین رمان است که اتاق، یکی از پرفروشترین آنهاست.
نقد و بررسی:
کتاب اتاق، یک رمان روانشناختی و اجتماعی است که به بررسی موضوعاتی مانند اسارت، سوء استفاده جنسی، و امید میپردازد. این کتاب، بهطور مفصل و جذاب، داستان یک پسر پنج ساله را روایت میکند که چندین سال در یک اتاق کوچک همراه با مادرش اسیر شده است.
نویسنده، در این کتاب، از زبانی ساده و روان استفاده میکند و داستان را بهطور واقعگرایانه روایت میکند. این کتاب، همچنین، شامل صحنههای خشونتآمیزی است که ممکن است برای برخی از خوانندگان ناراحتکننده باشد.
برخی از نکات برجستهی کتاب:
مخاطبان هدف:
ترجمهی فارسی:
کتاب اتاق، توسط علی قانع به فارسی ترجمه شده است و توسط نشر آموت منتشر شده است.
برخی از نظرات خوانندگان:
اقتباس سینمایی:
در سال ۲۰۱۵، فیلمی بر اساس این کتاب ساخته شد که به کارگردانی مارک لیندسی-چاب و با بازی بری لارسون، جیک جیلنهال، و تریسی والتر، منتشر شد. فیلم، داستان این رمان را بهطور کلی دنبال میکند و با استقبال مثبت منتقدان و مخاطبان روبرو شد.
در
قسمتی از متن داستان میخوانید: « امروز من پنجساله شدم. دیشب وقتی برای
خوابیدن به جارختی رفتم چهارساله بودم، اما وقتی در تاریکی توی تختخوابم
بیدار شدم به پنج سال تغییر کردم، طلسم و جادو. قبلش سهساله بودم، قبلش
دو، قبلش یک، و قبلتر صفر. « کمتر از این هم هست؟» مامان بدنش را کش
میدهد و میپرسد: هوم؟ - بالای توی بهشت، منهای یک سال بودم، منهای دو،
منهای سه؟ - نه، قبل از پایین اومدنت، شمارهها بهحساب نمی یان. - از توی
آسمونا. تا وقتی من توی شکمت بودم، همش ناراحت بودی. مامان از تخت پایین
میآید و کلید چراغ را میزند. وووش... همهجا روشن میشود. در جا چشمهام
را میبندم، اول یکی را آرام باز میکنم. بعد هر دوتا را...» این کتاب توسط
انتشارات «آموت» منتشر شده است.