کتاب چیزهایی که هرگز به تو نگفتم...

لیدیا مرده است. اما هنوز این را نمی‌دانند … این داستان عالی دربارهٔ یک خانوادهٔ چینی-آمریکایی که در دههٔ ۱۹۷۰ در شهر کوچک اوهایو زندگی می‌کند، این چنین شروع می‌شود. لیدیا فرزند مورد علاقهٔ مرلین و جیمز لی است، که دختر وسطی آن‌ها است، دختری که چشمان آبی روشن را از مادرش و موهای سیاه کهربایی خود را از پدرش به ارث برده است. والدین او مصمم هستند که لیدیا رویاهایی را کامل کند ک لیدیا مرده است. اما هنوز این را نمی‌دانند … این داستان عالی دربارهٔ یک خانوادهٔ چینی-آمریکایی که در دههٔ ۱۹۷۰ در شهر کوچک اوهایو زندگی می‌کند، این چنین شروع می‌شود. لیدیا فرزند مورد علاقهٔ مرلین و جیمز لی است، که دختر وسطی آن‌ها است، دختری که چشمان آبی روشن را از مادرش و موهای سیاه کهربایی خود را از پدرش به ارث برده است. والدین او مصمم هستند که لیدیا رویاهایی را کامل کند که آن‌ها قادر به دنبال کردن آن نبودند - مرلین می‌خواهد که او جای خانه‌دار شدن، دکتر شود و جیمز می‌خواهد که لیدیا در مدرسه محبوب باشد و دختری با زندگی اجتماعی شلوغ و نقطهٔ اتکاء همهٔ گروه‌ها باشد.