به انگشتهایم که نگاه میکنم دوباره یاد بابا میافتم. چند وقتی بود با خودم قرار گذاشته بودم که اصلا نگاهشان نکنم ولی مگر میشود کسی دست خودش را نبیند. آن هم وقتی اینطور روی لیوان چای میلرزد. انگشتهای درشت و زمختی که زنانه نیستند و با ناخنهای از ته گرفته، آنقدر که سرشان به خون افتاده، همیشه جلوی چشم هستند. چه با گوشی موبایل ور بروم، چه روی کنترل تلویزیون. حتی از زیر کف
به انگشتهایم که نگاه میکنم دوباره یاد بابا میافتم. چند وقتی بود با خودم قرار گذاشته بودم که اصلا نگاهشان نکنم ولی مگر میشود کسی دست خودش را نبیند. آن هم وقتی اینطور روی لیوان چای میلرزد. انگشتهای درشت و زمختی که زنانه نیستند و با ناخنهای از ته گرفته، آنقدر که سرشان به خون افتاده، همیشه جلوی چشم هستند. چه با گوشی موبایل ور بروم، چه روی کنترل تلویزیون. حتی از زیر کفهای مایع ظرفشویی هم بیرون میزنند. همیشه میخواستم دستم شبیه دست بابا باشد. همان که از بین خاکها و آجرهای خردشده پیدایش کردم. سفید و بیخون. انگار که قبلا از خون تمیزش کرده باشند، فقط خاکی بود. ولی داد میزد که پنجهی باباست، حتی اگر یک کوچه آن طرفتر از مغازهاش افتاده باشد.
برای خرید نسخه چاپی کتاب
موزه اشیای آشغالی
با تخفیف ویژه
اینجا
کلیک کنید.
به دلیل رعایت حقوق ناشر امکان دانلود pdf کتاب موزه اشیای آشغالی وجود ندارد.
ارسال رایگان کتاب برای خرید اینترنتی کتاب طبق طرح های سایت ایران کتاب انجام میشود.
خوبچی - khoobchi - khoobchi.com - خوب چی