به خاک سوخته میکوفتم. گود میشد. هیچوقت استخوان پایم یا مچ دستم را در آنها نیافتم. هر چند هر جمجمه، جمجمهی خودم بود و هر استخوان دست، دست خودم! قاطرها عرق کرده بودند. در آن سوز سرد، لحظهای اگر درنگ میکردند، بخار از کول و کپل خیسشان بلند میشد و دیگر میلی به جلو رفتن نداشتند. حدود نیمی از ارتفاع را بالا آمده بودیم، برگشتم و عقب را نگاه کردم. روستای ماموستا ایاز در د
به خاک سوخته میکوفتم. گود میشد. هیچوقت استخوان پایم یا مچ دستم را در آنها نیافتم. هر چند هر جمجمه، جمجمهی خودم بود و هر استخوان دست، دست خودم! قاطرها عرق کرده بودند. در آن سوز سرد، لحظهای اگر درنگ میکردند، بخار از کول و کپل خیسشان بلند میشد و دیگر میلی به جلو رفتن نداشتند. حدود نیمی از ارتفاع را بالا آمده بودیم، برگشتم و عقب را نگاه کردم. روستای ماموستا ایاز در دامنهی تپهای، پشت به شرق و رو به ما، در خاکستری هوا، با کورسوی نوری، همچون لکهی مرکبی بر سفیدی کاغذ، بر پهنهی زمین، نقش بسته بود.
برای خرید نسخه چاپی کتاب
ترانه ی ناتمام
با تخفیف ویژه
اینجا
کلیک کنید.
به دلیل رعایت حقوق ناشر امکان دانلود pdf کتاب ترانه ی ناتمام وجود ندارد.
ارسال رایگان کتاب برای خرید اینترنتی کتاب طبق طرح های سایت ایران کتاب انجام میشود.
خوبچی - khoobchi - khoobchi.com - خوب چی