بهترین ها همه در یک جا
آخرین قسم براهینی که هیوم اقامه می کند، براهین فیزیکی است. و برای یک فیلسوف تجربه گرا قوی ترین رویکرد همین است. چرا که تجربه گرایی نه چیز چندانی از متافیزیک سنتی باقی می گذارد و نه چیز چندانی از اخلاق (به عنوان امری مطلق و نامشروط) و این نکته ای نیست که هیوم از آن غفلت کند: « به واقع [برهان های فیزیکی] شاید یگانه برهان های فلسفی باشند که در مواجهه با این پرسش ها و انواع مشابه قابل قبول باشند.» اساس این برهان چنین تقریر شده است: « هر گاه دو چیز(موضوع-محمول) آن چنان به هم پیوسته باشند که هر تغییر در یکی متضمن تبدیلی متناسب در دیگری باشد به کمک قیاس می توان نتیجه گرفت اگر تغییری عمده، همانند زوال یا مرگ بر یکی عارض شد بر آن دیگر نیز چنان خواهد شد.» و آن گاه هیوم شواهدی مبنی بر ارتباط تنگاتنگ بدن و ذهن می آورد، تشابه ضعف و سستی بدن و ذهن در دوران کودکی و تشابه قدرت و بنیه این دو در جوانی و ... . مسأله اینجاست که از بین رفتن عناصر و قوای بدنی را خللی در تمامیت یک شخص و اداراکات او محسوب می کنیم. فردی را در نظر بگیرید که به تدریج اعضا و جوارح خود را از دست می دهد. چشم ها، گوش ها و ... به نظر می آید که این از دست رفتن پیاپی را نقصانی در شخصیت و قوه ی ادارک او می دانیم، اما از منظر باورمندان به حیات پس از مرگ با از دست رفتن تمامی اجزا، فرد به یکباره تمامی شخصیت و ادراکات خود را باز می یابد و روح اش وظیفه ی همه ی اعضا را به عهده می گیرد. هیوم این رویکرد را تا آنجا گسترش می دهد که می گوید: « اگر معیار ما قیاس با طبیعت باشد، هیچ شکلی که به جایگاهی که بسیار متفاوت با آن چه از قبل در آن بوده است منتقل شود دیگر یارای ادامه ی حیات نخواهد داشت. درختانی که درون آب قرار گیرند و به همان شکل ماهیان در هوای آزاد به راحتی تلف می شوند.» این او را به آن جا می رساند که با عباراتی دوآلیسم دکارتی را کاملاً به چالش می کشاند: « همه چیز میان ذهن و جسم مشترک است، تمامی اندام های یکی، اندام های دیگری هم هست و به همین شکل وجود یکی باید وابسته به دیگری باشد. ما ارواح جانداران را میرا می دانیم در حالی که شباهتی انکار ناپذیر با ارواح آدمیان دارند. قیاس میان آن ها نیز خود دلیلی قانع کننده است.»
زندگی ابدی و بی تغییر روح حوصله ی هیوم را سر می برد و ایستایی و بساطت فرض شده برای آن برای او غیرقابل قبول است: «در جهان چیزی ابدی نیست. هر چیزی، حتی به ظاهر پایا، در میانه ی جریان تغییر دائمی است؛ ... و چه متنافر با عقل سلیم و با قیاسی است که یک شکل- حتی متزلزل ترین و شکننده ترین شان که خود موضوع بزرگ ترین تغییرات و آشفتگی هاست- بی زوال و مرگ باشد!»