بهترین ها همه در یک جا
نیل گیمن کتابهای زیادی نوشته است، بعضی برای بزرگسالان؛ «خدایان آمریکایی»، «ج مثل جادو»، بعضی برای همگان؛ «کتاب گورستان» و بعضی برای کودکان؛ «روزی که پدرم را با دو ماهی قرمز عوض کردم» و «گرگهای توی دیوار». او همیشه مشغول نوشتن داستانی است و هر وقت باران بند بیاید به پیادهروی میرود.
مه صداها را میشنویم، چه کسی به آن گوش میدهد؟ آیا گوش دادن، به تنهایی، میتواند صداها را ساکت کند؟ صداها ساکت شدنی هستند؟ تمام میشوند؟ صداها چیستند یا کیستند در کتاب «گرگهای توی دیوار»؟ صداهای درونمان یا آدمهای پیرامونمان؟ افکار، قانونها، ایدئولوژیها؟ راهحل چیست؟ چیستی یا کیستی صداها تفاوتی در خواندن این داستان دارد؟ آیا پذیرفتن صداها کافی است؟
گرگها همان صداها هستند؟ گرگها بروند، صداها هم میروند؟: «لوسی به مادرش گفت: توی دیوارها گرگ هست. صدایشان را میشنوم... مادر گفت: مطمئنم که گرگ نیست...»
دیوار چیست؟ مکان است، زمان است، آدمها، کشورها، حکومتها یا ما و درونمان؟ دیوار را چه بخوانیم؟ «چون میدانی که میگویند... اگر گرگها بیرون بیایند. دیگر کار تمام است. لوسی پرسید: چه کاری تمام است؟ مادر گفت: کار.» با آمدن گرگها چهکاری تمام است؟ «همه میدانند.» همه چه چیزی را میدانند؟ اگر میدانند چرا کاری نمیکنند؟
خانه را چه بخوانیم؟: «لوسی گفت: من دوست ندارم در جایی غیر از خانهمان زندگی کنم.»
این کتاب به کدام پرسش ما پاسخ میدهد و یا میخواهد چراغ کدام پرسش را در ذهن ما روشن کند؟ آیا با پرسش، ذهنمان بیدار میشود؟ بیداری بهسوی چیست و برای چه؟