بهترین ها همه در یک جا
فعل go در زبان انگلیسی یکی از پرکاربردترین افعال است. این فعل می تواند به تنهایی برای بیان حرکت استفاده شود، اما همچنین می تواند با حروف اضافه یا قید همراه شود تا معانی مختلفی ایجاد کند.
در اینجا برخی از افعال ترکیبی با go آورده شده است:
مثال:
Go ahead and eat your food. (ادامه بده و غذات رو بخور.)
مثال:
I'll go along with your plan. (من با برنامه ی تو موافقم.)
مثال:
Go away, I don't want to talk to you. (برو دور شو، نمی خوام باهات حرف بزنم.)
مثال:
I'm going back to my hometown. (من دارم به زادگاهم برمی گردم.)
مثال:
The sun is going down. (خورشید داره غروب می کنه.)
مثال:
I'm going in to the store. (من دارم وارد مغازه می شم.)
مثال:
The bomb went off. (بمب منفجر شد.)
مثال:
The concert is going on right now. (کنسرت همین الان در حال برگزاری است.)
مثال:
I'm going out with my friends tonight. (امشب با دوستام بیرون می رم.)
مثال:
Let's go over the plan again. (بذاریم دوباره نقشه رو بررسی کنیم.)
مثال:
I went through a lot of pain in my life. (من در زندگیم درد زیادی کشیدم.)
مثال:
The price of gas is going up. (قیمت بنزین در حال افزایش است.)
مثال:
That dress goes well with your shoes. (اون لباس با کفشات خیلی خوب میاد.)
فعل ترکیبی | ترجمه فارسی | مثال |
---|---|---|
go ahead | ادامه دادن، پیش رفتن | Go ahead and eat your food. (ادامه بده و غذات رو بخور.) |
go along with | موافقت کردن، همراهی کردن | I'll go along with your plan. (من با برنامه ی تو موافقم.) |
go away | رفتن، دور شدن | Go away, I don't want to talk to you. (برو دور شو، نمی خوام باهات حرف بزنم.) |
go back | برگشتن، بازگشت | I'm going back to my hometown. (من دارم به زادگاهم بر می گردم.) |
go down | پایین رفتن، کاهش یافتن | The sun is going down. (خورشید داره غروب می کنه.) |
go in | داخل شدن، وارد شدن | I'm going in to the store. (من دارم وارد مغازه می شم.) |
go off | منفجر شدن، خاموش شدن | The bomb went off. (بمب منفجر شد.) |
go on | ادامه دادن، اتفاق افتادن | The concert is going on right now. (کنسرت همین الان در حال برگزاری است.) |
go out | بیرون رفتن، خاموش شدن | I'm going out with my friends tonight. (امشب با دوستام بیرون می رم.) |
go over | بررسی کردن، عبور کردن | Let's go over the plan again. (بذاریم دوباره نقشه رو بررسی کنیم.) |
go through | عبور کردن، تجربه کردن | I went through a lot of pain in my life. (من در زندگیم درد زیادی کشیدم.) |
go up | بالا رفتن، افزایش یافتن | The price of gas is going up. (قیمت بنزین در حال افزایش است.) |
go with | همراه شدن، مطابقت داشتن | That dress goes well with your shoes. (اون لباس با کفشات خیلی خوب میاد.) |
سایر افعال ترکیبی انگلیسی با ترجمه فارسی
فعل ترکیبی | ترجمه فارسی | مثال |
---|---|---|
go about | انجام دادن، مشغول شدن | I'm going about my business. (من دارم به کارم مشغولم.) |
go aside | کنار رفتن، کنار گذاشتن | Let's go aside and talk. (بذاریم کنار بریم و حرف بزنیم.) |
go away with | بردن، با خود بردن | She went away with all his money. (او همه ی پولش رو با خودش برد.) |
go back on | برگشتن از حرف، زیر قول خود زدن | He went back on his promise. (او از قولش برگشت.) |
go down on | پایین رفتن، سجده کردن | He went down on one knee to propose. (او یک زانو زد تا پیشنهاد ازدواج بده.) |
go in for | علاقه مند شدن به | He goes in for sports. (او به ورزش علاقه مند است.) |
go off on | حمله کردن به | He went off on me for no reason. (او بدون هیچ دلیلی به من حمله کرد.) |
go on about | صحبت کردن در مورد | She went on and on about her trip. (او مدام در مورد سفرش صحبت می کرد.) |
go out with | قرار ملاقات گذاشتن با | He goes out with a lot of different girls. (او با خیلی از دخترها قرار ملاقات می گذارد.) |
go over to | رفتن به سمت | Let's go over to that table. (بذاریم بریم سمت اون میز.) |
go through with | انجام دادن | I went through with the surgery. (من عمل جراحی رو انجام دادم.) |
go with the flow | همراه جریان شدن | I just go with the flow. (من فقط همراه جریان میرم.) |